آرشیو پرشین بلاگ

منتظران صالح یکشنبه، 12 شهریور، 1385 - منتظر

---------------------------------------------------

یا ایها المنتظر *** سپاه محمد

و اینک منتظران صالح

با تبریک فرارسیدن اعیاد شعبانیه و تولد حضرت مهدی عج ....... ماه گذشته با اردوی دانشجویی شهید علم الهدی ‌ <منتظران صالح >  رفته بودیم سبلان قله رو فتح کردیم . این یکی از بهترین خاطرات زندگی من بود . این اردو  توکل بر خدا و اعتماد به نفس رو در بچه ها تقویت کرد .

قله ی سبلان قله ایه که از لحاظ شیب و موقعیت بسیار به قله ی اورست شبیه و افراد از مناطق مختلف دنیا برای تمرین ٬‌ قبل از صعود به اورست به اونجا میان . شاید به خاطر همینه که ما اون بالا چند تا ژاپنی دیدیم! . این مهم نیست . مهم اینه که ما توی چند روز قبل و در روزهای در حال صعود ٬ خودمون رو چه از لحاظ روحی و چه جسمی ساختیم . و وقتی رسیدیم اون بالا ما بودیم و اقتدار و افتخار و انتظار

آقای دکتر تلوری(برگزار کننده ی این اردو و با همکاری سازمان ملی جوانان) تنها به این عده ی صد نفره و این اردو اکتفا نکردند . این عده ی صد نفره ی دانشجویان که از سرار کشور بودند در طول چند ماهی که در پیش خواهیم داشت در سطح دانشگاهشون نیروهای جدیدی جذب میکنند و به جز اردو هایی که در طول سال برگزار خواهد شد این صعود در سال آینده با ۱۰۰۰ نفر کوهنورد که این ۱۰۰ نفر امسال٬ سال بعد راهنمای آن هزار نفر خواهند بود و دو سال دیگر با ۱۰.۰۰۰ نفر و .... برگزار میشه . و همینطور تا جذب تمام جوانهای کشور ادامه خواهد داشت .

اهداف این اردو ها (که جدیدترینش اردویی بود که چند هفته ی گذشته در شمال کشور برگزار شد که شامل شنا در آب به مدت طولانی ٬ پریدن از قایق در حال حرکت در آب و... بود) اینه که جوانان هر چه بیشتر برای ظهور آماده بشن . آمادگی روحی و جسمی .  صحبت های دکتر تلوری و یک کیسه شکلاتی که داشتیم توشه ی راهمان بود . راه اونچنان دشوار شده بود بچه ها پس از فتح قله ناباورانه میگفتند که با جسمشون تا این بالا نیومدند بلکه این قدرت روح بود که بچه ها رو به این درجه رسانده بود . ما قسمت زیادی از راه رو فقط با روحمون بالا رفتیم . ما قبلا کوهنورد نبودیم خیلی از ما قبلا خاطره ی یک ورزش سنگین رو هم نداشتیم . ما با این سیستم که قبلا دکتر به ما یاد داده بود صعود کردیم . ما در اختیار جسممون نبودیم .جسممون رو در اختیار گرفتیم . شهید چمران در یک نبرد وقتی زخمی میشه به رگهای بدنش میگه رگها بسته بشید من الان بهتون نیاز دارم . الگوی ما شهید چمران بود .  همه ما اونجا خداوند رو لمس کردیم . هر کسی به نحوی . زیباییهای اونجا که بماند ما کمک خداوند رو دیدیم . ما که گروه چهارم بودیم از اتفاقات زیادی گذشتیم . ما گروه آخر بودیم و دیرتر از همه یعنی ساعت ۱۲ رسیدیم به قله . و ساعت ۱۲ و سی دقیقه راه افتادیم که بیاییم پایین . توی اون ساعت مه شدیدی شروع شد سرگروهمون آقای تاریخی به ما گفت که نمیتونیم برای استراحت کردن توی راه توقف کنیم چون این مه شدید ممکنه به باران و سپس به طوفان منجر بشه برای همین تا پایین رو یکسره اومدیم و در راه فقط چند بار به مدت یک دقیقه استراحت کردیم. باورتون نمیشه ما فقط تا سه متری خودنمون رو میتونستیم ببینیم . در راه چند بار گم شدیم و با کمک خداوند تونستیم راهمون رو پیدا کنیم . یک بار از این دفعات ما اشتباها داشتیم به سمت اردبیل میرفتیم و از شابیل محل اسقرارمون دور میشدیم اون سمتی که ما میرفتیم دره و پرتگاه بود . توی راه یک سگ حضور ما رو احساس کرد و توی اون سفیدی محض که فقط ابر بود با واق واق کردن چوپانش رو از حضور یک سری انسان آگاه کرد . ما اول فکر میکردیم که چند تا سگ هستند که دارن به سمت ما حمله میکنن ما اصلا اونها رو نمیدیدم . وای توی اون لحظه قیافه ی بچه ها دیدنی بود همه با چشمایی باز و بدنی متمایل به سمت چپ آماده بودیم که با دیدن اولین سگ وحشی پا به فرار بزاریم . سکوت ما رو گرفته بود . صدای چوپان در اومد آقای تاریخی جوابش رو داد . من فکر میکردم داره میگه ما فرار کنیم ولی بعد فهمیدیدم که داره به ما میگه راه رو اشتباه اومدیم . چه کنیم هیچ کس از ما زبان آذری بلد نبود . چند تا سگ ما رو از بلایایی که در انتظارمون بود نجات دادند انها مامور بودند. مه شدید ، ساعت سه بعد از ظهر ، گشنه ، خسته اما نگران نبودیم . بر خدا توکل کردیم . ساعت چهار رسدیدم پایین . شنیدیم که گروههای دیگه هم به مه خوردند و چند باری گم شدند . ولی حالا ما در کنار هم بودیم . دکتر تلوری میگفت اونها با صدای چند بلبل راهشون رو پیدا کردند و به ما به شوخی میگفت ما(گروه آخر) با چند تا سگ ٬ خب بالاخره درجات انسانها فرق داره . البته این شوخی بود . حیوانات همه خوبن. این فقط یک خاطره ی کوتاه بود از سفرمون قرار شده همه خاطراتمون رو به دفتر دکتر بفرستیم . حالا من باید طوماری از مطالب و خاطراتم رو برای اونها و خودم تایپ کنم .

عکسهای زیر به ترتیب : بالایی سمت راست : این عکس پشت پناهگاهه . اونجا   ۱۰^(خیلی) قشنگ بود  هیچ وقت یادم نمیره . ابرها مثل این فیلمها با سرعت زیاد حرکت میکردند در هم میپیچیدن بالا و پایین میرفتن من و دوستم وایساده بودیم هی عکس میگرفتیم اینقدر صحنه های قشنگ داشت که همینجور عکس میگرفتیم . توی این عکس هم ابرها داشتند از کوه بالا می اومدند .

بالایی سمت چپ :‌آبگرم شابیل پایین تر از محل استقرارمون . شب آخری رفتیم چه آب گرمی بود . جای خیلی بزرگی بود دو تا استخر بزرگ و مجزا برای اقایون و خانمها . سونا و... دکتر هم تا اومد تو . جمعی از دوستان انداختنش تو آب و مراسمی که متشکل از سرود و برنامه های متنوع بود اجرا کردند . دکتر هم همونجور با متانت رفت یه گوشه   البته بگم غیبت نباشه هر چی شما توی این اردو میدید که جالب ٬ وحشتناک ٬ زیبا  و.... بود زیر سر این بچه های دانشگاه امام صادق ع  بود .  

پایینی سمت راست : ایشون که یکی از راهنماهای ما بودن که با ما که گروه چهارم بودیم اومدن از اون پایین هی میگفت من میخوام برم تو آب برم تو آب  . آخر سر هم اون بالا دمای ۷- درجه رفت توی آب  اگر دقت کنید برفهایی که پشت سرشونه رو میبینید . وقتی به بچه ها گفتیم باورشون نمیشد رفته تو آب توی اون سرما .

پایینی سمت چپ : اینجا شابیل محل استقرارمون توالت های دستساز بود  چیزی شبیه جبهه .

گزارش این اردو از زبان دوستم علی مدح خوان اینها هم عکسهاییه که ایشون در وبلاگشون قرار دادند. این دوستان گروه اول بودند ولی ما گروه آخر بودیم.

حرکات زیادی در سرتاسر کشور برای آماده سازی منتظران ظهور داره انجام میشه .  اینها نشون میده که سپاهیان محمد آماده اند. ما وقتی به سمت اردبیل راه افتادیم کاروانی که توی اون چند تا از دوستام بودند به سمت لبنان راه افتادند . من توی اردو همش به یادشون بودم و به دوستم میگفتم که کار ما مثل اونها بود . ما مثل اونها داریم به جنگ دشمن میریم . البته سیستم زندگی کردن ما در کوه مثل جبه ها بود . چقدر به یاد موندنی ...

دوستان(ترجیحا دانشجو) که میخوان در این اردو ها شرکت کنند با ایمیل گروه تماس بگیرند. در ضمن این اردو برای خانمها هم انجام شد . ما که برگشتیم همون موقع خانمها اومدند . montazeran_e_saleh@yahoo.com

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن

۱- بعد از طب قرآنی مهندس خدادادی ٬ انشالله در نوشته های بعدی در مورد طب اسلامی حجت الاسلام دکتر احمدعلی آقا رفیعی و همچنین روانشناسی اسلامی استاد زهرا دباغ چیان صحبت خواهم کرد .

۲-  تحریف سخنان سید حسن نصرالله در شرق لندن و شرق تهران 

۳- نشست مخاطب شناسی در وبلاگ های دینی برگزار شد / ببین چه نشستی در میاد وقتی حجره(حاج رضا)ی احمدی نژادی و کلاشینک دیجیتال آنتی احمدی نژادی روبروی هم بشینن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مینک :